نقش ضحّاك بن قيس فهري در تحولات سياسي ـ نظامي قرن اول هجري (2)


 

نويسنده:محمود صادقي علوي*




 

ضحّاك بن قيس در دوران حكومت معاويه
 

هم زمان با آغاز خلافت اميرالمؤمنين علي(ع) و شروع منازعات ميان وي و معاويه، نقش برجسته سياسي و نظامي ضحّاك نيز در تحوّلات اين دوره نمايان مي‌شود. وي در اين زمان و پيش از آغاز جنگ صفّين از سوي معاويه به حكومت حرّان و مناطق اطراف آن منصوب شد. حضرت علي(ع)نيز هم زمان مالك اشتر را براي سركوبي مردم منطقه جزيره كه با معاويه بيعت كرده بودند عازم اين منطقه كرد. ضحّاك چون خبر حركت اشتر را شنيد، از مردم رقه كمك گرفت و با كمك آنها در نزديكي حرّان با آنها وارد جنگ شد. چون جنگ تا شب به طول انجاميد در آغاز شب، ضحّاك و يارانش شكست خوردند و شبانه عازم حرّان شدند و در آن جا در محاصره مالك قرار گرفتند. معاويه، عبدالرحمان بن خالد بن وليد را با لشكري به كمك ضحّاك فرستاد كه اين لشكر نيز در نزديكي رقه به شدّت از اشتر شكست خورد. (1)
براساس گزارش ابن اعثم كوفي، پيش از آغاز نبرد صفين، معاويه گروهي را براي گفت‌وگو با علي فرستاد و ضحّاك بن قيس نيز يكي از اعضا بود.(2)انتخاب او به عنوان نماينده در هيئت مذاكره كننده حاكي از اين است كه وي در اين زمان از اشخاص برجسته و مورد اعتماد معاويه بوده است.
در طول جنگ صفين نيز ضحّاك نقش مهمّي برعهده داشت. او در سپاه معاويه فرماندهي پياده نظام قلب لشكر را برعهده داشت.(3)در اثناي جنگ صفين علي (ع) گروهي را فرستاد تا از رسيدن نيروي كمكي به معاويه جلوگيري كنند و معاويه نيز ضحّاك بن قيس فهري را با گروهي به مقابله با آنها فرستاد كه شكست خوردند.(4)
پيش از آغاز جنگ نهروان دور جديدي از فعاليت‌هاي نظامي ضحّاك آغاز شد. در اين دوره معاويه كه آگاه شد حضرت علي بار ديگر قصد حمله به شام را دارد و در صدد جمع آوري لشكر است، به مسجد رفته و براي مردم سخنراني كرد كه ما با علي(ع)عهد و پيمان بستيم و دو حكم قرار داديم ولي او اكنون پيمان شكسته، پس براي جنگ آماده شويد. مردم نيز از نقاط مختلف در اطراف او گرد آمدند. معاويه براي غارت و ايجاد ناامني در مناطق تحت حكومت علي (ع) و جلوگيري از لشكركشي مجدّد او به شام، گروه‌هاي مختلفي را به اين مناطق اعزام كرد تا اين اهداف او را به مرحله عمل در آورند.
نخستين دسته از اين گروه‌ها به فرماندهي ضحّاك بن قيس به عراق حمله كرد. ضحاك از معاويه دستور داشت تا به ناحيه كوفه حمله كرده و آن نواحي را غارت كند و هر عربي را كه در اطاعت علي(ع)بود بكشد. طبق گزارش منابع تاريخي ضحاك با سه يا چهار هزار نفر عازم اين منطقه شد. وي در طول راه اموال مردم را غارت كرده، هر عرب بدوي را كه مي‌ديد مي‌كشت تا به ثلبيه رسيد. در آن جا افرادش قافله حاجيان را غارت كردند، و عمرو بن عميس بن مسعود، برادر زاده عبدالله بن مسعود ـ صحابي رسول خدا(ص) با جمعي از همراهانش كه عازم حج بودند به قتل رساند. (5)
اوضاع عراق در اين زمان بسيار نابسامان بود. علي (ع) كه نتيجه رأي حَكَميَن را درست نمي‌دانست و باور داشت اعلام نظر در رابطه با خلافت در صلاحيّت دو حكم نبوده است، در صدد بود تا دوباره لشكري جمع كرده و به جنگ معاويه برود. از سويي ديگر، مردم عراق به بهانه‌هاي مختلف از اين كار سرباز مي‌زدند. گروهي از جنگ‌هاي پي‌درپي خسته شده بودند و گروهي ديگر خوارج را بهانه مي‌كردند كه پس از جنگ صفين از لشكر علي جدا شده و با عقايد خاصّ خود در منطقه عراق به قتل و غارت مسلمانان مي‌پرداختند. اين استنكاف مردم عراق از حضور در جنگ به اندازه‌اي بود كه حتّي براي مقابله با فرستادگان معاويه نيز به راحتي حاضر به جنگ نمي‌شدند.
علي‌(ع)حجر بن عدي را با سپاهي به مقابله با ضحّاك فرستاد. حجر به تعقيب او پرداخت و در ناحيه ي تدمر به وي رسيد، پس از ساعتي جنگ و پس از آن كه از ياران ضحاك نوزده تن و از ياران حجر دو تن كشته شدند، شب شد و با توقّف جنگ، ضحّاك شبانه به شام گريخت. (6)
پس از اين جنگ نيز از آن جا كه رقه، قرقيسيا و حرّان از قلمرو معاويه تحت حكومت ضحّاك بن قيس بود و منطقه نصيبين و اطراف آن از قلمرو علي تحت حكومت مالك اشتر، پيوسته ميان اين دو جنگ بود.(7)
پس از شهادت حضرت علي (ع) و در ماجراي جنگ معاويه با امام حسن (ع) نيز شاهد حضور ضحّاك در عرصه سياست هستيم؛ وي در اين زمان از رجال برجسته، قدرت‌مند و مورد اعتماد بني اميّه بود. معاويه به هنگام حركت از شام به سوي عراق او را به جانشيني خود در شام برگزيد.(8)
در دوران حكومت معاويه، ضحّاك بن قيس حدود دو تا سه سال حكومت شهر كوفه را نيز برعهده داشت. از اين دوره حكومت ضحّاك نيز آگاهي چنداني در دست نيست و منابع تاريخي حتي در تاريخ انتصاب و عزل او از حكمراني اين شهر نيز اختلاف دارند؛ امّا آنچه مورد اتفّاق منابع تاريخي است اين كه از زمان عزل عبدالله بن خالد بن اسيد از حكمراني كوفه تا زمان انتصاب عبدالرحمان بن عبدالله پسر ام حكم، خواهر معاويه به حكمراني اين شهر، ضحّاك حكمران اين شهر بود و اين مدت ميان سال‌هاي 53 تا 58 ه ق بوده است.(9)

ولايت‌ عهدي يزيد
 

ماجراي بيعت گرفتن معاويه براي يزيد نيز از ديگر صحنه‌هاي تاريخي بود كه در آن ضحّاك بن قيس فهري نقش بسيار مؤثّري ايفا كرد. در سال 56 ه . ق. بود كه نخستين بار مغيره بن شعبه ماجراي ولايت عهدي يزيد را مطرح كرد و از معاويه خواست كه او را به جانشيني خود برگزيند. معاويه كه تا اين زمان جانشيني يزيد را آشكارا اعلام نكرده بود با نظر مغيره موافقت كرد.
مغيره بن شعبه و مروان حكم مأمور شدند تا مقدمات انتخاب يزيد به ولايت عهدي را در دو شهر كوفه و مدينه فراهم كنند. اين دو نفر در شهرهاي تحت حكومت خود با سخنراني و تبليغات، مردم را به بيعت با يزيد فراخواندند و جز گروه اندكي به رهبري حسين بن علي ، عبدالرحمان بن ابي بكر و عبدالله بن زبير، مخالفت آشكاري با ولايت عهدي يزيد نشد.
در سال 59 ه . ق. گروه‌هاي مختلفي از مردم عراق و ديگر بلاد اسلامي به نمايندگي از مردم شهرهاي خود نزد معاويه آمدند، معاويه كه پيوسته در صدد بود براي فرزندش يزيد بيعت بگيرد، اين فرصت را مغتنم شمرد و بر آن شد تا اين كار را در حضور اين افراد كه از نقاط مختلف آمدند، انجام دهد. از اين رو از ضحّاك بن قيس درخواست كرد تا در جلسه كه بدين منظور تشكيل مي‌شود حضور يابد و پس از پايان سخنان معاويه، برخيزد و درباره يزيد و بيعت با او سخن بگويد. ضحّاك نيز به درخواست معاويه عمل كرد و در جلسه مزبور حضور يافت و پس از اتمام سخنان معاويه برخاست و درباره اهميّت اسلام، حرمت خلافت، فضيلت يزيد، آشنايي او با سياست و ثمرات بيعت با يزيد سخناني گفت و مردم را به بيعت با او براي جانشيني معاويه برانگيخت. آن‌گاه عبدالرحمان بن عثمان ثقفي، عبدالله بن عضاه الاشعري و ثور بن معن سلمي طبق دستور و هم‌آهنگي قبلي معاويه برخاستند و سخنان ضحّاك را تصديق كردند و بدين سان حاضران در آن جلسه طوعاً و كرهاً با يزيد بيعت كردند.(10)

نقش ضحّاك در تحوّلات پس از مرگ معاويه
 

ضحّاك بن قيس فهري كه از رجال قدرت‌مند بني اميّه به شمار مي‌آمد، از هنگامي كه معاويه در بستر مرگ قرار گرفت تا زمان جلوس پسرش يزيد بر تخت حكومت اموي، زمام حكومت و رتق و فتق امور رادر اختيار داشت.
هنگامي كه معاويه در سال 60 ه . ق. در بستر مرگ قرار گرفت، ضحّاك بن قيس فهري را ـ كه در اين زمان رئيس شرطه او بود ـ به همراه مسلم بن عقبه مري فراخواند و به اين دو وصيّت كرد تا وصيّت او را به پسرش يزيد برسانند. او در قسمتي از وصيّت خود به يزيد در خصوص مردم حجاز گفته بود كه آنها اصل تو هستند و هر كس از آنها نزد تو آمد، او را گرامي بدار و هر كس غايب بود، از او عهد بگير. هم چنين درباره مردم عراق به يزيد چنين سفارش كرد كه اگر از تو خواستند كه هر روز حاكم آنها را عوض كني، اين كار را انجام بده؛ چرا كه عزل يك حاكم بهتر از آن است كه هزار شمشير عليه تو افراشته شود.(11)
پس از مرگ معاويه، ضحّاك بن قيس در حالي كه كفن معاويه را در دست داشت به مسجد آمده، بر منبر رفت و پس از حمد و ثناي خداوند، درباره معاويه گفت: او ستون و حدّ عرب بود. خدا به وسيله او فتنه را از بين برد و او را بر بندگان خود حكومت داد و توسّط او كشورها را فتح كرد، و ليكن اكنون او مرده است و اين كفن اوست ما او را كفن كرده، دفن مي‌كنيم و او را با عملش تنها مي‌گذاريم و او در برزخ است تا روز قيامت.(12)
ضحّاك هم چنين نماينده‌اي را نيز نزد يزيد ـ كه در اين زمان در دمشق نبود ـ فرستاد و در نامه‌اي كه براي او فرستاده بود، خلافت او را تهنيت و مرگ معاويه را تسليت گفت و از او خواست به سرعت براي بيعت گرفتن از مردم بيايد.(13)ضحّاك پس از آن بر معاويه نماز گزارد و او را به خاك سپرد.(14)
در دوران حكومت يزيد نقش و فعّاليت‌هاي ضحّاك چندان روشن نيست ومنابع تاريخي آگاهي‌هاي چنداني از اين دوره به دست نمي‌دهند. شايد اين امر به سبب حوادث تاريخي وحشتناكي است كه در زمان حكومت يزيد رخ داده و ديگر وقايع را تحت الشّعاع خود قرار داده است؛ امّا در زمان حكومت كوتاه مدّت معاويه بن يزيد، بار ديگر نقش برجسته ضحّاك در حكومت اموي نمايان مي‌شود. معاويه در طول دوران حكومتش پيوسته بيمار بود و دستور داد كه در اين مدّت ضحّاك با مردم نماز بگزارد. طبق گزارش ابن سعد او هم چنين وصيّت كرد كه پس از مرگ او نيز ضحّاك با مردم نماز بگزارد تا آنها از ميان خود حاكمي برگزينند.(15) چنين جايگاهي در نزد خاندان اموي نشان دهنده اوج قدرت ضحّاك در اين دوره ي و در دستگاه حكومت اموي است.

پی نوشت ها :
 

*دانشجوي دکتري تاريخ اسلام دانشگاه تهران
1) ابراهيم ابن محمد ثقفي، همان، ج 1، ص 5 ـ 322؛ نصربن مزاحم منقري، وقعه الصفين، تحقيق محمد عبدالسلام هارون (قم: بهمن، الطبعه الثانيه، 1418 ق / 1376 ش) ص 12؛ ابن اعثم، همان، ج 2، ص 493.
2) ابن اعثم، همان، ج 3، ص 169.
3) تاريخ طبري، ج 5، ص 11، نصربن مزاحم منقري، همان، ص 206 و ابن اعثم، همان، ج 3، ص 24.
4) نصربن مزاحم منقري، همان، ص360.
5) به گزارش ابن حزم اندلسي عمروبن عميس بن مسعود والي علي (ع) در قطقطانه بود، ابن حزم اندلسي، همان، ص 97.
6) ابراهيم بن محمد ثقفي، همان، ج 2، ص 26 ـ 416؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 135، منابع در مورد تعداد كشته شدگان اين جنگ اختلاف دارند؛ برخي تعداد كشته‌شدگان از مردم كوفه را چهار نفر و كشته شدگان مردم شام را نه نفر ذكر كرده‌اند. نك: ابن اعثم، همان، ج 3، ص 220؛ ابن ابي الحديد، همان، ج 2، ص 113 ـ 118.
7) ابراهيم بن محمد ثقفي، همان، ج 2، ص 526.
8) ابن اعثم، همان، ج 4، ص 286.
9) تاريخ طبري، ج 5، ص 322؛ ابن عبدالبر قرطبي، همان، ج 2، ص 297؛ ابوعمر و خليفه، بن خيّاط، تاريخ، تحقيق سهيل زكار (بيروت: دارالفكر، 1414 ه / 1993 م) ص 165.
10) تاريخ طبري، ج 3، ص 217؛ مسعودي، علي ابن حسين، مروج الذهب و معادن الجواهر، تحقيق شارل پلا (بيروت: بينا، 1970 م) ج 3، ص 217؛ البته لازم به يادآوري است كه بلاذري اين ماجرا را در سال 55 ه ق ذكر كرده است، بلاذري، انساب الاشراف، تحقيق محمد العياوي، (بي جا، بي نا، بي‌تا) ج 4، ص 332.
11) تاريخ طبري، ج 5، ص 322.
12) ابن اعثم، همان، ج 4، ص 353؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 328.
13) ابن اعثم، همان، ج 7، ص 50.
14) تاريخ طبري، ج 5، ص 327.
15) ابن سعد، همان، ج 5، ص 39.
 

منبع:فصلنامه تخصصي تاريخ اسلام شماره 37